تولد النا جونم
سلام به عزیز دل مامان و دوستای عزیزمون میخوام درباره ی تولدت بگم. خیلی برای تولدت کار داشتیم و بابا سعید هم اکثرا" تهران نبود!! خاله مریم کارای طراحی رو تموم کرد و بابا سعید هم برد پرینت گرفت.اما برای بریدنشون باید تو میخوابیدی! اما خاله مریم بازم به دادم رسید و گفت که میاد پیشم کمک. همه رو برام برید . اما از کارای تولد. تم مینی موسی رو انتخاب کرده بودیم.یعنی سعی خودم رو کردم که خوب از آب دربیاد! میخواستیم تولد رو خونه خودمون بگیریم اما تعداد مهمونا خیلی زیاد بود و خونه ی خودمون جا نمیشدیم.بنابراین رفتیم خونه ی مامانی افسانه اینا. میخواستیم غذا رو هم از بیرون بگیریم که مامانی گفت نمیزاره و همه اش رو خودش پخت. خیلی زحمت کشید با او...
نویسنده :
مونا اسکویی
21:04